آدم ها من را به یاد تو نمی اندازند ، اینجا هیچکس شبیه تو نیست
دلم که تنگ می شود برایت ، کنار آتش می نشینم و دریا میکشم و به درختان فکر می کنم
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی داشت آب شور دریا را با آبنبات چوبی کوچکش شیرین می کر
شاید عظمت قلب ها را با دریا مثال بزنند…
اما من دوست دارم تو را به ترنم صبحگاهی مثال بزنم…
چون در هوای تو نفس کشیدن عجیب بوی بهشت می دهد
تا ته قصه چ پیدا و چ پنهون باتوام..
زیر اوار مصیبت یا ک بارون با توام..
دل ب دریا زدم و کاری ب دنیا ندارم..
تو سکوت سنگین دنیا غزل خون باتوام..
هرچی تنها تر بشی دنیا تورو کم تر میخواد..
خودت اونوقت میبینی چقدر فراوون با توام
اشتباه میکنند
بعضیها
که اشتباه نمیکنند !
باید راه افتاد …
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند،
بعضی هم به دریا نمیرسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
میدونی چرا. دریا خیلی بامعرفته؟ چون اگه یه بار از ساحلش عبورکنی. تاآخرعمر با موجهاش جای پاهاتو می بوسه… دریاتم به خدا
وداع آخرم با تو، وداعم با نفس هامه
ببین نزدیکه ویرون شم، رفیقم قلب تنهامه
یه دریا تو چشام دارم،شبم لبریز بارونه
بدون تو کسی جز من، کنار من نمیمونه
اگر این آسمان عاشق نبودی، نبودی سینه او را صفایی
وگر خورشید هم عاشق نبودی، نبودی در جمال او ضیایی
زمین و کوه اگر نه عاشق اندی، نرستی از دل هر دو گیاهی
اگر دریا ز عشق آگه نبودی، قراری داشتی آخر به جایی
رود راهی شد به دریا،کوه با اندوه گفت:
می روی اما بدان دریا زمن پایین تر است
مد چشمت بی شتابم می کند
موج این دریا حبابم می کند
باز لبخند تو می گوید بیا
باز می آیم ، جوابم می کند
مانده ام سر گشته در یک انتظار
تا غمت کی انتخابم می کند
دریا از من گله مند است! زیرا که همیشه وسعت دل تو را به رخ او میکشم
آب درون ظرف، شفاف است؛ آب دریا اما تیره. حقیقت های کوچک کلماتی شفاف دارند، حقایق بزرگ اما سکوتی عظیم
اس ام اس برای دریا عاشقانه جدید ۹۴ پیام پیامک مسیج عشق
میدونی دریا چرا دریا شد؟
به خاطر موجاش اگه موج نداش هیچ و قت دریا نمی شد،
من یه دریام و تو موجهای منی
هزاران قطره را دریا کن ای دوست!
همه اجزاء را یکجا کن ای دوست!
گناه توست،کثرت آفرینی
تو مسئول خطای اینچنینی
.
.
.
اگر سختم، اگر دشوار
اگر سیل مصیبت بار
اگر تلخم ،اگر بیمار
منم از عشق تو بسیار
من آن هم خون و هم گریه
که بغضش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها
بر این ویرانه ها افتاد